شعر در مورد آمدن زمستان

شعر در مورد آمدن زمستان ,شعر درباره آمدن زمستان,شعر برای آمدن زمستان,شعر در باره آمدن زمستان,شعر با آمدن زمستان,شعر درمورد آمدن زمستان,شعر با کلمه آمدن زمستان,شعر با کلمه ی آمدن زمستان,شعری در مورد آمدن زمستان,شعری درباره آمدن زمستان,شعر درباره ی آمدن زمستان

شعر در مورد آمدن زمستان

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آمدن زمستان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،

کاش چون پاییز بودم…

شعر در مورد آمدن زمستان

مثل بارش برف

در طول یک شب زمستانی

همه جا مثل سیل می ریزی،

غرق می کنی

حس می کنم

بو می کنم

بدون آنکه ببینمت

شعر درباره آمدن زمستان

به دل ناگفته صدها حرف دارم

میان سینه زخمی ژرف دارم

به روی پوستین سالخوردم

زمستان در زمستان برف دارم

شعر برای آمدن زمستان

شکوفه های انار را ببین

در برف زمستان!

دور از تو

فقط بید مجنون نیست.

شعر در باره آمدن زمستان

به گوشم خش خش پاییز زرد است

دلم میعادگاه زخم و درد است

نمی‌آید صدایی از در و دشت

«هوا بس ناجوانمردانه سرد است»

شعر با آمدن زمستان

زمستان بود وُ

برف بود وُ

سرما بود

زمستانی که جز خاطراتِ محوِ تو

دلم گرمِ هیچ ردپایی‌ نبود

شعر درمورد آمدن زمستان

سرود برفی گنجشککی خرد

مرا با خود به دنیای دگر برد

دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه

میان برف‌های ناگهان مرد

شعر با کلمه آمدن زمستان

ابریشم سیاه دو چشمت

یاد آور شبی زمستانی است

من بی ردا

بدون وحشت دشنه

شادمانه خواب می رفتم

ابریشم سیاه دو چشمت

خانه ی من است

آن خانه ای

که در آن خواب می روم

و می میرم.

شعر با کلمه ی آمدن زمستان

تمام کوچه‌ها از برف و یخ پُر

نگاهم روی یخ‌ها می‌خورد سُر

ز حجم برف روی شاخه‌هایش

درختی در خیابان می‌زند غُر

شعری در مورد آمدن زمستان

در زمستانی که بی‌هنگام آمده بود

و ابرهایی که ناغافل،

تو

بهار را به پنجره‌ام هدیه کردی

و ماه مهربان را

به دست‌هایم.

شعری درباره آمدن زمستان

عشق

قصه‌ای بود که مادر بزرگ

شب‌های زمستان برایم می‌بافت:

یکی از رو، دو تا از زیر،…

بالاپوشی که هیچ‌گاه گرمم نکرد!

شعر درباره ی آمدن زمستان

سکوت و جمعه و برف است و سرما

تنیده روی ذهنم تور رویا

قلم در دست، در کنج اتاقی

نشسته شاعری تنهای تنها

شعر در مورد آمدن زمستان

باد می وزید

درخت تکیده بود

کلاغ از روی شاخه پرید

انگار زمستان رسیده بود

اما

زمستان برای من

از چشمان تو آغاز شد

نگاهت که یخ زد

خنده هایم قندیل بست

و در دلم برف بارید

زمستان من

نگاه سرد تو بود.

شعر درباره آمدن زمستان

هوا بر دوش دارد کوله برف

زمین زیباست از منگوله برف

نیاشوبد خدا را پای گرگی

به روی دشت‌ها قیلوله برف

شعر برای آمدن زمستان

تو هم دیوانه گنجشک‌ها باش

پری بر شانه گنجشک‌ها باش

زمستان فصل ویرانی‌ست، ای برف

به فکر لانه گنجشک‌ها باش

شعر در مورد آمدن زمستان

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد یادگاری

شعر در مورد یمن

شعر در مورد همدلی

شعر در مورد هجرت

شعر در مورد وداع